اخیراً، دوست دخترم میکی برای چیزی به من ضربه زده است. آیا آن پسر است که دعوا بیشتر است و در یک بی قراری و خسته است ... به نظر می رسد که او از عدم اطمینان و غیر قابل اعتماد بودن خود ناراضی است. میکی یک اتاق را با بهترین دوستش "ریا" تقسیم می کند. -وقتي رفتم تو اتاقم بازي کنم، قسم مي خورم با وجودي که "ریا" اونجا بود. تنها فضل صرفه جویی این بود که "ریا" ملایم همیشه در کنار من بود. هر دوی آنها قرار بود به اردوگاه سمینار بروند، اما "ریا" به دلیل بیماری سلامتی غایب بود، و از من خواست که به خرید بروم. وقتی که من آنچه را که از من خواسته شده بود تحویل میدهم، وضعیت خنده دار است. چون حالم خوب نيست... به نظر نمی رسد. "ميکي، دارم تقلب مي کنم... ارشد ثروتمند ، رانندگی یک ماشین لوکس ، و قابل اعتماد بودن... من همچنین به یک اردوگاه آموزشی می آیم ... به همین دلیل من نمی خواستم با او بروم" کشف ناگهانی او از خیانت ..."من خیلی سرد به هیدتو، و من می توانم او را برای خیانت به من را ب بخشید... اول دوستش داشتم... من با اون کنار اومده بودم چون ميکي بود من می توانم هیدتو را خوشحال کنم..." "ریا" مرا بوسیدند که من حیرت زده شدم. میکی تقلب در حال حاضر ... بیشتر نه... من چیزی شنیدم که درونم ضربه محکم و ناگهانی بود بدن ریا احساس عجیب و غریبی برای زنان دارد و نگه داشتن آن بسیار راحت است که شما حتی احساس امنیت می کنید و نمی توانید آن را ترک کنید. "من دوست دارم..." هنگامی که اولین بار من رابطه جنسی که در آن من می توانم عشق احساس ... رابطه جنسی خارج از ازدواج... نه، جدي ميگم. من از عشق "ریا" لمس شدم و احساساتم سرریز شد. - برای دو روز که میکی دور بود، او یکدیگر را مانند یک زن و شوهر که به تازگی آموخته بود رابطه جنسی دوست داشت.