یک روز یوزورو که تنها زندگی می کند، با تسوموگی، یک زن متاهل که در محله گیر کرده است، ملاقات می کند. یو زورو که وقتی بایسکل اش شکست و در حال از دست دادن بود به او کمک کرد، به خاطر آن با او دوست شد. با ادامه رابطه، رابطه بین این دو عمیق تر شد. یوزورو کلید را به تسوموگی داد و وقتی شوهرش به سر کار رفت، تسوموگی نیز با یک کیسه خرید در یک دست به خانه یوزورو رفت. و انگار برای منحرف کردن تنهایی عبور از کنار این زوج، آنها شروع به گذراندن زمان متراکم در اتاق یوزورو کردند.