مادر می خندد و پول را از مرد می گیرد. چند سال پيش پدرم ناپديد شد و من رو بده کاري کرد در میان زندگی خشن من، مادرم در راه من قرار گرفت. من جوان و احمق بودم، بنابراین به شدت به مادرم چسبیدم و از او خواستم که او را دور بینند زیرا او هر کاری می کرد. من با پیرمردان مختلف رابطه جنسی داشتم و تمام پول را به آنها دادم. اگر مادرم دوباره به من لبخند می زند، امیدوارم بتوانیم به زندگی با هم ادامه دهیم. اما اون روز هيچوقت قرار نبود بيا من در مورد آن غمگین بود و گریه غیر عمدی، اما پیرمرد به من آرامش امروز.