یونا که چندین سال است ازدواج کرده و نگران رابطه اش با شوهرش است، برای اولین بار در یک تجدید دیدار کلاسی در مدت زمان طولانی شرکت می کند. در آنجا، او با معلم اشتعیل خود، اوزاوا دوباره متحد ... آنها اطلاعات تماس را رد و بدل کردند و اغلب با شوهرش در مورد مشکلات او مشورت می کردند. یک روز، یونا شاهد شوهرش و شریک تقلب خود را راه رفتن با خوشحالی، و تماس با اوزاوا در حالت غم و اندوه شدید. اوزاوا به آرامی یونس عزادار را در آغوش گرفت و یونا را در حالی که احساس گناه می کرد بو کشید. یونا همچنین پاهای خود را در پاسخ به آن در هم می آمیزد و بدن عرق کرده اش را به او نزدیک می کند.