آیاکا، معلم زن که موهای مرد نوای را که در توالت دخترانه در مکتب پیدا شده بود در دهانش قرار می دهد و طعم آن را می چشد. هر روز، او مجموعه موهای مه دودی جمع آوری شده را در یک نوت بوک قرار می دهد و لبخند می زند. نوای، یک دانش آموز دختر، خیال می کند که می خواهد بخشی از آیاکا باشد، قلم و لبی را که در دهانش استفاده می کرد قرار می دهد و ما ● کو را تر می کند. - لحظه ای که شکوفه های نوای در اتاق قفل روی صورتش می پوشند، و نوای احساس او را پیدا می کند و تشخیص می دهد که هر دو احساس دارند، احساسات این دو از کنترل خارج می شوند. - او پاهای خود را می لیکد، او را می مکد، و آنقدر مد می بلعد که یک حوض شکل می گیرد.