ایچیکا، معلم تربیت بدنی، در جریان یک صنف بیرونی با باران سیل آسا چریکی برخورد می کند. - بیشتر بد شانسی در انتظار ایچیکا، که غرق شده بود و از طریق بدن خود را از لباس های خود را دیدم. ایچیکا توسط یک شیطان نفرت انگیز ● در قطار شلوغ در راه خانه هدف قرار گرفته و با بدن خود پرتاب می شود. من نمی توانم در اطرافم کمک بپرسم و به تدریج هیچ مردمی در اطرافم وجود ندارد و من توسط مردی که فقط یک مرد کثف است مورد تجاوز قرار می بینم. و تراژدی او در آنجا متوقف نشد، این در مدرسه اتفاق می افتاد، که محل کار او بود.