یورا، یک دختر در حال دست خوش پیش رو، بزرگ شد تا یک زن بالغ در حالی که در اطراف توسط امواج خشن شهر بازی کردن. او عاشق ریوهی شد، کسی که او را از طریق مصاحبه برای یک مجله در حالی که فرار از خانه ملاقات کرد، و به زمانی که ریونهی تعمیرگاه ماشین پدرش را به عهده گرفت، پیشنهاد شد. باورم نمیشه دارم ازدواج میکنم... من فکر کردم من هرگز رابطه با خانواده ام و یا هر چیزی شبیه به آن..."