JUFE-470: - 7 روز تابستان گرم وقتی همسرم به خانه برگشت، من بزرگ و عرق کرده ام را تکان دادم و دیوانه شدم تا اینکه گفتم "پدرم را دوست دارم" به فرزند خوانده ام که به من بزرگ شده بود.
- 7 days of hot summer when my wife returned home, I shook my big and sweated and went crazy until I said "I love my father" to my stepchild who had grown up to me.
ماهیرو، دانشجوی دختر کالج که مادرش دوباره ازدواج کرد و تصمیم گرفت با پدر زنش زندگی جدیدی را آغاز کند. ماهیرو آمده بود تا پدر زن بسیار مهربان خود را ب بخشد، اما یک روز کاملاً تغییر کرد. - من شاهد بودم که پدر زنم لباس زیر ماهیرو را از ماشین لباسشویی می پوشید. با این حال