من هر روز صبح بودم حتی اگر شما تغییر قطار ، آن را یکی دیگر از احمق... اما من خيلي ترسيده بودم که هر کاري بکنم یک روز صبح، آن شخص به من کمک کرد زمانی که من در یک قطار شلوغ لمس شد ... اما... چرا؟ اون موقع، اون قبلاً بهم کمک کرد... من امروز انگشتانم را در لباس زیرم می پوشم... اوه، اين با يه جور فرق داره... این شخص را به دست می دهد ● ... ممکنه احساس خوبي داشته باشه جسورانه و تحریک کننده ● لذت بی انتها با هیچ ایستگاه ترمینال است که به دنبال رابطه جنسی با فن آوری. امروز، دختر سوار همان قطار.