شوهرش علاقه ای به رشد پسرش نداشت زیرا مشغول کار بود و او نیز بی جنسیت بود و کانا تنها بود. یک روز کیریاما که به دلیل اینکه مادرش دچار مشکل شده است، به دلیل فروپاشی دچار مشکل شده است، فرزندش را در همان مدرسه مهد کودک ترک می کند و تصمیم می گیرد به او کمک کند. پس از بسیاری از بحث های کوچک، این دو دوباره در راه خانه از خرید در شب ملاقات و تبادل اطلاعات تماس. در راه خانه در آن روز، کیریاما دستبند کودک را که کانا به خانه کانا افتاده بود، تحویل می دهد.