《 یک زن جادویی که چیزهای مردم را دوست دارد× مردی که با زتائی رابطه ندارد》 - هنگامی که او می فهمد که او یک مرد متاهل است، دلیل و مغز او توسط یک کارمند زیبا که با دست خود نزدیک نابود! در دفتر ، در این زمینه ، در خانه... -یه زن فوق العاده خوب که بدون توجه به اونجا سقوط میکنه "خطرناکه... من آن را در چند میلی متر قرار داده ... آه آخرین لحظه حمله و دفاع! بوسه بیش از حد تحریک کننده، شکنجه نوک دست، در یک ازدواج خسته کننده ... من حالا نمی توانم متوقف کنم..."چرا شما هم به باتلاق من نمی آیید؟"