من برای یک شرکت کار می کنم و تنها در این خانه زندگی می کنم. همسرم که نان آور است، سفرهای تجاری زیادی دارد و وقتی به تعطیلات برمی گردد، از او خواسته می شود که انگار استرس را از بین ببرد، و زندگی خسته ای را سپری می کند. شاید از روی نگرانی برای من، شوهر خواهرم، نائو، اغلب به خانه ما می آمد. - و من به نائو شکایت کردم که من مجبور شدم برای 30 روز رای ممتنع بدهم تا یک کودک بسازم، اما نائو با لبخند نامناسب به چرند من دست زد و زمزمه کرد که اگر شما بتوانید با آن کنار آیید، شما هم می توانید من را دوست داشته باشید.