در تابستان، وقتی گرمای شدید ادامه یافت، من، دانشجوی دانشگاه، از تعطیلات تابستانی استفاده کردم تا برای اولین بار در مدت زمان طولانی به زادگاهم برگردم. در حقیقت، یک ای وی بود که من از یک دوست برای مدت طولانی قرض گرفته بودم، و وقتی که من به خانه رفتم تا آن را برگردانم، مادر دایسه، کانا، آنجا بود. من هرگز نباید می فهمیدم که ای وی را آورده ام، اما فهمیدم. - مطالب همه آثار زنان متاهل و. درست زمانی که فکر می کردم ناامید شده ام، آقای کانا که از طریق علاقه من دیده بود، بدن عرق کرده اش را نزدیک تر کشید و با لبخندی جادوگرانه به من حمله کرد.