[زندگی بیمارستان با یک پرستار بیدمشک و همه گیری نیزه به مدت یک هفته] شرکت ورشکسته شد، زن نا امید شد، و او در یک تصادف مجروح شد و در بیمارستان بستری شد. پرستار که مسئول وضعیت تاسف بار من بود مدونا یو سنپی بود وقتی که او یک دانش آموز بود. وقتی که من خسته و افسرده از زندگی بود ، او به آرامی به من آرامش ، گفت : "سخت بود ، شما بهترین خود را" ... حتی اگر من نمی توانستم آن را تحمل کنم و او را ب بوسیدند، او مرا به آرامی در آغوش گرفت. - به سالمندان که همه چیز را قبول حتی اگر آنها تکان لگن خود را خودخواهانه، احساسات انباشته 10 سال در واژن قرار داده چند بار! بهترین زندگی بستری که لغو بدبختی های گذشته!