میابی با مردی ازدواج کرد که در محل کارش ملاقات کرده بود. - او روز خود را در هماهنگی با شوهرش به سر می برد، اما نواسه اش، یوسی، قلب خود را باز نکرد و در حال از دست دادن بود. - او سعی می کند به نحوی فاصله را کوتاه تر کند، اما یوسی که با کشیدن گذشته خیانت شده توسط مادر قبلی اش به زنان بی اعتماد شده است، سعی می کند از او به عنوان ابزار پردازش جنسی استفاده کند و او را بیرون کند. میابی در جستجوی ارتباطات خانوادگی به پیروی از دستورات خود ادامه می دهد، اما یوسفی همکلاسی هایش را به خانه می آورد و حتی بی رحمانه تر به بازی با او ادامه می دهد. و در روزهای شرم بی پایان ...