سومیر شوهرش را که به سر کار می رود می بیند. منبع اب در شرایط خوبی نبود، و من یک شرکت تعمیر داشتم که نزد من امد، اما من به یک بحث رسیدم زیرا امروز نتوانستم ان را تعمیر کنم. مردی که از رفتار سومیر عصبانی بود، به این فکر افتاد که سومیر را با هیپنوتیزم و دستکاری او به خود تبدیل کند. او وارد شد و ناگهان نور را بر روی سومیر روشن کرد، همانطور که او بیرون امد، "شما نمی توانید علیه من بروید ..."