اقای موموی، رئیس مهربان و زیبا سعی میکنم چیزی که میگم رو بهش نشون بدم ولی خالیم امروز با رئیسم اقای موموی به یک سفر کاری به منطقه رفتم. من تمام تلاشم را برای انجام کسب و کار انجام می دهم، اما خوب پیش نمی رود. در عین حال هوا داشت تاریک میشد و با رئیسم به محل ملاقات رفتم. سپس، رئیس با یک مرد درگیر شد و من تصمیم گرفتم و برای کمک به او رفتم. مرد بلافاصله رفت، اما پایش شکسته بود. کلینیک که در ان او را به مراقبت از او گرفته شد نیز یک مسافرخانه، و ما به پایان رسید تا ماندن ...