من پول زیادی در نمیاورند، اما در نهایت توانستم خانهام را که مدتها در انتظارش بودم بسازم. تنها چیزی که باقی مانده است حرکت کردن است. همسرم یک فروشنده ارزان پیدا کرد. من نگران شرکتی بودم که هرگز اسمش را نشنیده بودم، اما تصمیم گرفتم از انجا بپرسم. اما ارزان بود زیرا ما مجبور بودیم کمک کنیم. نمی توان به پس انداز پول کمک کرد. بنابراین شروع به کار کردم. من نمی دانستم که همسرم توسط یک فروشنده قوی بر خلاف من بود و طعم جی پو قوی ...... پشت عرق من اموزش داده شد.