یک هفته از اخرین باری که عروسم را دیدم که قرار بود به خانه برگردد می گذرد. کنجی، که در اتاقی پر از وسایل دچار مشکل شده بود، برای مراقبت از خواهر زنش، رینو، امد. خوشحالم که به او خوش امد می گویم، اما ظاهر رینو عجیب است. شکاف عمیق تحریک امیز با جذابیت جنسی پر شده است. - او نعوظ خود را با عجله به دلیل وسوسه مشاعره غیر قابل مقاومت پنهان می کند، اما در حال حاضر خیلی دیر شده است. - "من هرگز گرفتار نخواهم شد، پس بیایید این کار را اینجا و اکنون انجام دهیم" و به زور یک چوب گوشت را بمکیم.