ریوکو که شوهرش را زود از دست داد، دخترش را به تنهایی بزرگ کرد. دختر من بزرگ شده است و به نظر می رسد با او در فروشگاه مشروبات الکلی خوب است. ریوکو کمی احساس کرد که وزنه ای از روی شانه هایش برداشته شده است. یک روز، از او خواستم که نگاهی به فروشگاه مشروبات الکلی که برای تحویل امده بود، زیرا کامپیوترش در شرایط خوبی نبود. ریوکو در حال تمیز کردن بود در حالی که او تماشا می کرد، اما او به کامپیوتر نگاه می کرد و شلوارش را پایین می کشید و زانوی جین را اداره می کرد. - ریوکو فکر می کرد که نباید به ان نگاه کند، اما نمی توانست چشمانش را از ان بردارد ...