پدر زنم شش ماه پیش مادرشوهرش را از دست داد و پدر زنش به خاطر تنهاییاش شروع به غرق شدن در الکل کرد. شوهرم به من توصیه کرد که با او زندگی کنم و من سه ماه پیش شروع به زندگی با هم کردم. اما مقدار الکل فقط در حال افزایش است. به چنین پدری، شوهرم که در اصل خجالتی بود، نمیتوانست چیزی بگوید. پدر زنم در حال تماشای استمناء روزانه من است که از بی جنسیتی با شوهرم رنج می برد و یک روز از این ضعف استفاده کردم.