اون روز... من نمی توانم فراموش کنم که توسط یک پیرمرد که نمی شناسم در قطار لمس می شود ... من همیشه یک باسن بزرگ داشتم و اغلب توسط پسران مورد ازار و اذیت قرار می گرفتم. نمیتونم بگم ازش متنفرم اما وقتی اینطوری اذیت میشی... من هیجان زده ام. من... به هر حال عجیبه؟ نمیتونم تحملش کنم... پیرمردها را جمع کنید... دارم باهات بازی میکنم... من... من همیشه می خواستم ... داری در مورد من حرف میزنی... میتونی زیاد منو کنی؟