یک راز بین پدرش و لارا وجود دارد که او نمی تواند به کسی بگوید. رازی که نمیتونی به دوستات بگی، نمیتونی به معلمات بگی، چه رسد به مادرت. لارا چاره ای برای نه گفتن نداشت. عشق تحریف شده پدرم که تشدید می شود ... لارا، که چنین زندگی می کند، همچنین یک دوست پسر دارد. یک روز، پدرم که شاهد لارا بود که به دوست پسرش در اتاق می داد، مسخره رفتار کرد.