همسر جوان او، مینامی، با هایاتو، مدیر بخش یک شرکت ثبت شده که توسط یکی از بستگانش معرفی شده بود، ازدواج کرد. هایاتو مردی بود که بیش از دو برابر سن داشت، اما این عشق در نگاه اول بود زیرا او شبیه پدر مرحومش بود. در حال حاضر او یک زندگی متوسط اما شاد زندگی می کند. یک روز، پوچی ناگهان می اید. فکر کردن در مورد داشتن یک کودک، او به یک اپارتمان کمی بزرگتر با پول او را نجات داد نقل می کند، اما یاکوزا که یک دفتر در کنار درب چت، و دو ...... به سقوط به اعماق جهنم.