دوباره بازی کن!» "شما در اینده بزرگسال خوبی نخواهید بود!" پسر، که هر روز از جوک های پر سر و صدا مادرش خسته شده بود، متاسف بود که او در به اصطلاح "پدر و مادر گاچا" شکست خورده است. یک روز، یک کپسول مرموز بر روی سر پسر چرت زدن او می افتد. "اخ!" وقتی کپسول را با ترس باز کردم ...