"من" امروز امدم تا در خانه اش بمانم. من با او در اتاقش خوابیدم، اما ناگهان در نیمه شب بیدار شدم. "من تشنه هستم..." از رختخواب بیرون می ایم و به اشپزخانه می روم. Hmm? این چیه؟» هنگامی که او برای بررسی وضعیت رفت، خواهرش خود را با یک طناب کنف گره زد. -و من تصمیم گرفتم که خواهرش رو اموزش بدم کسی که مازوخیسم مازوخیسم رو نشون میده و اغوا میکنه