انا در ازدواج با نامزد مورد علاقه اش در اوج خوشبختی است. من هرگز فکر نمی کردم که برادر نامزدم مردی باشد که رپ× من را خیلی وقت پیش که هرگز فراموش نخواهم کرد! انا، که با ضعف خود درک شده بود و همچنان مورد تجاوز قرار می گرفت، از شهر ناپدید شد، به طوری که او در حال فرار بود، اما او از هسته بدن خود در بدترین تجدید دیدار می لرزد. "بیایید شما را از مایع منی که در استخر برای چندین سال انباشته شده است دور بیندازیم" "صورت نفرت انگیز شما باعث می شود من بیشتر راست کنم" هرچه بیشتر ناامید می شوم و در غم و اندوه افراط می کنم، این تفاله بیشتر با بدن من با شهوت در معرض بازی می کند.