این تابستان، که گرمتر از حد معمول بود، زادگاهم را ترک کردم و به عنوان یک معمار زندگی کردم. بر خلاف استاد سختگیر، صاحبخانه مهربان اقای / خانم همیشه من را تشویق می کرد زمانی که احساس می کردم در حال شکست هستم. من تا به حال له ضعیف در صاحبخانه اقای / خانم که مراقبت از من در حالی که من عرق بود. با توجه به نگاه من، صاحبخانه اقای / خانم به طور ناگهانی در نیمه شب تغییر می کند، زمانی که استاد برای نوشیدن بیرون می رود. تنها زیر یک سقف، صاحبخانه اقای / خانم با لبخندی فریبنده که با روز متفاوت بود به من حمله کرد.