دکتری که به دیدنم امده بود داخل شلوارش را لمس کرد و به زور زانویش را لیسید. "بوی عرق می دهم، نمی توانم ان را تحمل کنم!"، "معلم، کثیف است، من سه روز است حمام نکرده ام ..." - یک برادر شوهر که دامن لباس عزاداری را می پوشاند و ویلای ویلا را گسترش می دهد و به ان نگاه می کند. "اقای / خانم، من خجالت می کشم ... دیگر بس است... » به منظور از دست دادن انتخابات به شوهرش، همسر تحقیر امیز اقای / خانم با بازی است. -گوش، خیلی شدیده! در شب مراسم تشییع جنازه، رئیس شوهرش به زور او را لیسید و چوب گوشتش در شکاف شکست. "این برای شوهرم بد است، بنابراین لطفا دیگر ان را انجام ندهید ..."