من به توکیو رفتم تا به تحصیلات عالی بروم. یک "لونا" بی گناه و زیبا در همان کشور و یک خواهر بزرگتر بزرگسال که یک دوست پسر اقا / خانم دارد که عضو جامعه است. برای من، یک هم وطن، هر دو انها بیش از حد برای یکدیگر مشتاق هستند. - بعد از مهمانی جدید، متوجه شدم که بارها با شات واژن در هم تنیده شده ام تا زمانی که اولین قطار در "اتاق من" امد. من باسنم را با تمام قدرت برای هر دوی انها تکان دادم ... مثل یک اسباب بازی برای دو نفر بود... ولی خوب بود دیگه لازم نیست صبح بیام... این می تواند یک رویا باشد ... در حال حاضر من فقط می خواهم به مخلوط هر چند بار که من می خواهم ...