شوری قبل از شوهرش بود و با دخترش زندگی میکرد. دخترم سال گذشته ازدواج کرد و حالا من با دخترم و شوهرش زندگی میکنم. دختر و همسرش در طبقه دوم فعالیت های زناشویی انجام می دادند. با شنیدن این حرف، شوری، که در استروس بود، خودش را ارام میکرد. با این حال، پس از مدتی، صدا دیگر شنیده نشد. یک روز، شوری داماد افسرده اش را صدا می کند. دامادش فکر میکرد که اون تو این کار خوب نیست و نمیتونه عروسش رو دعوت کنه "بذار ببینیم تو این کار خوب نیستی؟" من فکر می کردم این یک بار در ان زمان بود ...