یک پدر تنها که دختر جوان خود را به تنهایی بزرگ می کرد. من نمی توانم از نظر زندگی به او تکیه کنم، بنابراین دوستان مادرم در محله به روش های مختلف از من مراقبت می کنند. دختر من، که به خانه یک دوست در همان اپارتمان رفت، درخواست املت برنج بدون اجازه از یک دوست مادر که در مورد او مراقبت و امد به ان را به او. دورکاری انجام شده است، اما زمانی که من در عذاب بودم زیرا نمی توانستم خلق و خویم را تغییر دهم، دوست مادرم B، که نمی توانست وضعیت را ببیند، ان را برای من اورد. یک دوست مادر که با یک پدر بد که غریزه مادرانه را غلغلک می دهد همدردی می کند، بدن او را می بخشد!