وقتی کنیچی، که از او افسرده بود، برگشت، عمهاش ماکو امد. حمام در خانه شکسته بود، بنابراین گفته شد که برای مدتی از ان مراقبت خواهد شد. اما حالا سرم پر از شوک است. وقتی داستان را ترک می کند و حمام می کند، ماکو بدون اینکه بداند وارد می شود. ماکو، که از دیدن گریه کنیچی شگفت زده می شود، بدن او را می شست تا او را شفا دهد و کنیچی نعوظ می شود. - وقتی که اون رو با عذرخواهی بیرون کشید، هر دو از خط عبور کردن.