معلم خانه پسرم به دیدنم امد. - پدری که برای مهربانی معلم مشتاق بود ... "بذار برم داخل!"، "بابا، نرو داخل!" فردا، به یکی از همکلاسیهایم زنگ زدم که به توکیو نقل مکان خواهد کرد و به زور او را بوسیدم و گفتم: احساس اکیکو چان چندین برابر بهتر از کونجاک است!» در شب مراسم تشییع جنازه، به برادر شوهر مرحومش... -"من هر کسی، من به همه بستگان من" "این متفاوت است!" مردی که برای گرفتن بدهی شوهرش امده بود... "اگر شما یک همسر هستید، می توانید با کار بر روی خط ابی پول کسب کنید" "به من دست نزن، من را ببخشید"، اما من ان را با دهانم دوست ندارم ... در شب تجدید دیدار، معلم من در خانه یک دانش اموز که یک زن و شوهر شد، ماند. حتی اگر شوهرم در کنار من بخوابد، معلم من در شب است ... "من فقط می خواهم به شما نیزه" "معلم، نه، ان را در قرار داده نیست ..."، شوهر که نمی تواند همسرش را به مقابله با او با هدف مادر عروس خود را. - به من مادر من "توقف، ان را danna دختر خود را"، اما پیستون شدید داماد بی نظیر متوقف نمی شود.