JUQ-002: در یک شب نیمه تابستان به خانه بازگشتم و کلیدم را گم کردم و در خانه همسر همسایه ماندم. من از سینه ها و پاهای برهنه ام که بیش از حد بی دفاع بودند هیجان زده بودم و تا سپیده دم بارها دیوانه شدم. کوماتسو
Returning home on a midsummer night, I lost my key and stayed at my neighbor's wife's house. I was excited by my breasts and bare legs that were too defenseless, and I went crazy many times until dawn. An Komatsu
سه ماه از زمانی که به تنهایی کار کردم و جدا از همسر و فرزندم زندگی کردم می گذشت و وقتی به این زندگی عادت کردم... من زن متاهل همسایه، کیو را ملاقات کردم و در نگاه اول عاشق شدم. حتی اگر من با گناه برای همسرم عذاب می دادم، نمی توانستم ان سان را از ذهنم خارج کنم. "ایا می توانم به شما یک دوش قرض بگیرم؟" او یک روز از من پرسید، که عرق کرده بود و کلیدهای خود را گم کرده بود. - من با این لطف لوس شدم و تصمیم گرفتم در خانه کیو بمانم، اما من دلیل خود را در لباس های اتاق بی دفاع ان، که معمولا دامن بلند می پوشند، از دست دادم.