تصمیم گرفتم شنا را به خواهرم که از درس شنا متنفر است اموزش دهم. - من نمی توانم برامدگی سینه های در حال رشد من را تحمل کنم و نعوظ کنم و ان را به خوبی اموزش دهم! سپس، خواهرم که متوجه شد من با نعوظ وحشت زده شده ام، گفت: "در اسرع وقت به من بگویید، چگونه می توانم از شر ان خلاص شوم؟" من نمی توانم ان را تحمل کنم و می خواهم ان را انجام دهم، اما خواهرم عقب نشینی می کند و می گوید: "همانطور که انتظار می رفت ..."، من ناامید بودم که این پایان رابطه بین برادر و خواهرم بود، اما خواهرم که من را بسیار ناامید کرد و گفت: "پس اگر فقط ان را مالش دهید ..."