نوزومی: نوزومی که با یک کارمند جوان با اینده ای امیدوار کننده ازدواج کرد، از شرکت بازنشسته شد و روزهای شاد را گذراند. با این حال، نوزومی قبل از ازدواج با یوکینو، رئیس بخش، رابطه ارباب و برده داشت. در واقع، این ازدواج نیز توسط رئیس بخش، یوکینو دستور داده شد. یک شوهر مهربان که مقصر نیست، که هیچ چیز نمی داند. - در حالی که احساس گناه در مورد چنین شوهر، او نادر بود برای دریافت اموزش اسارت از مردان مختلف به دستور کارگردان، یوکینو. یک زن عادی قادر به تحمل چنین مجازاتی نخواهد بود و عقل خود را از بین می بره، اما او متفاوت بود. طناب کنف به تدریج تمایل مازوخیستی Nozomi را تحریک می کند. -خوشحالم که نمیتونم به خودم کمک کنم جوانه بزنم ... با این حال، پس از این، ان را به یک وضعیت غیر قابل برگشت می افتد. - 02 Aimi: Aimi writhes و سقوط در اسارت است که سفت گوشت و creaks استخوان. ایمی و همسرش به دلیل کار شوهرش به شهری نقل مکان کردند که برادر شوهرش در ان زندگی می کند. ایمی یک همسر متوسط، شسته و رفته و شناخته شده در محله است. در واقع، او یک دیوانه اسارت بود. - برادر زن من نیز کاملا دیوانه اسارت بود، و انها به تدریج به یکدیگر جذب شدند. - شیشه کثیف Aimi که بین حس بی اخلاقی و لذت بردن از بی رحم بودن می چرخد. - "من با بدن من محدود، حتی روح من ..." - سینه های چاق و چله و زیبا و بدن برهنه خود را، که به نظر می رسید نرم در سراسر بدن او، توسط قدرت جادویی طناب کنف جارو شد. - 03 KAORI: صدای تند و زننده است که نشت با طناب کنف که به گوشت نیش می زنند. زن بالغ زیبا KAORI، اسارت خیره کننده با بدن پر زرق و برق! Kaori، که در ارامش زندگی می کند، یک کار نیمه وقت را به عنوان ماشین تحریر نسخه خطی رمان نویس شروع می کند. - در حالی که وارد کردن تصویر نفسانی از یک زن که از اسارت لذت می برد، او در مورد گره خورده است و روزهای خود را صرف درد هسته مخفی خود و لذت بردن از ان به تنهایی. یک روز، کارفرمای نیمه وقت او، یک رمان نویس، در اسارت به او تجاوز کرد، اما او انقدر لذت بخش بود که نمی توانست مقاومت کند، و او طعم اوج عمیق در اعمال مختلف رمان نویس را چشید. از ان روز به بعد، زندگی روزمره عادی او با درد اسارت و لذت بردن از مستی وارونه شد. - 04 Mihina: دو سال از زمانی که Mihina ازدواج کرده است. او با شوهرش زندگی ارامی داشت. عموی من برای اولین بار در 10 سال گذشته در مراسم تشییع جنازه یکی از بستگانم ملاقات کردم. چه نوع خاطراتی را میخواستم فراموش کنم، برگشتم... وقتی دانشجو بودم، عمویم مرا در اسارت اموزش میداد. "من نمی توانم مازوخیست را فراموش کنم، من یک پسر بد هستم، پس لطفا مرا مجازات کنید. منو تم کن... رابطه ممنوعه با عمو چنین حس بی اخلاقی سینه ام را سفت می کند.