من در یک اژانس تبلیغاتی کار می کنم، و من یک مرد بد هستم که توسط سهمیه ماهانه من تعقیب می شود. من هیچ رویا یا امیدی برای کار ندارم، اما... فقط یک چیز بود که باید منتظرش بود. این است که به باسن اقای کوروکاوا، که همیشه دامن کوتاه می پوشد، از راه دور نگاه کنید. در همین حال، تصمیم گرفتم تا اواخر شب به تنهایی با اقای کوروکاوا کار کنم. حتی اگر او یک زن متاهل است، او چنین دامنی پوشیده است، و او به هر حال ناامید است. من انقدر در مورد کار و شهوت جسمانی برای اقای کوروکاوا استرس داشتم که دلیل من دیوانه شد.