یوکاری از ازدواج با یک همکار در شرکت خودداری می کند. در حالی که روزهای قایقرانی صاف زندگی می کند، به او دستور داده می شود که به تنهایی با یک مرد تفاله از بخش دیگری به یک سفر کاری برود. من مصمم بودم که حتی اگر اتفاقی بیفتد، امتناع کنم، اما ... - من نمی توانم در برابر داروی مقوی غرایز جنسی که اماده شده بود مقاومت کنم، و بدنم می سوزد، و بعد از حساس شدن، حساس می شوم. یک باتلاق داروی مقوی غرایز جنسی که به دنبال لذت و مایع منی در راه مخالف قصد، "من از ان متنفرم، حداقل، اما من می خواهم ..." من نمی توانم به ان روزهایی برگردم که واقعا عاشق بودم.