تمام داستان تا زمانی که مادرم، که به پسرش جی پو معتاد بود، که بزرگتر از شوهرش بود، باردار شد. پدرم به مادرم گفت که میخواهد فرزند دیگری داشته باشد و سخت تلاش میکند تا دیر وقت باردار شود. نگران بودم که نتوانم بچه داشته باشم. میخواستم او مادر خودم باشد. عشق به مادرش، که او از زمان کودکی پنهان کرده است، منفجر می شود و بلافاصله بدون پدرش پیچ و تاب می خورد! - با هدف نجات مادر گیج خود، او پیستون سخت و واژن شات انقدر که اسپرم از رحم سرریز.