همکلاسی "اریکا" که او نیز در مدرسه محبوب است. او اغلب به خانه من می اید، جایی که من تنها زندگی می کنم و بکارت من را مسخره می کند. من یک دعوت نامه در تاریخ از یک دختر من به عنوان یک باکره علاقه مند بود دریافت کرد. وقتی این را به او گفتم، اریکا وانمود کرد که بی تفاوت است، اما یک روز حادثه ای رخ داد که در ان انها خودارضایی را به یکدیگر نشان دادند و اریکا گفت: "من ادامه خواهم داد ...؟ من به دلیل خجالت نگران بودم، اما نمی توانستم در برابر وسوسه رابطه جنسی مقاومت کنم ... تصمیم گرفتم با پیشنهادم برم اولین بوسه... سینه هایی که برای اولین بار لمس می کنم ... من تحت تاثیر گرمای دختران قرار گرفتم. - که اریکا، که همیشه اذیت، قطره اب مرد در سرزنش انگشت من، لیسیدن من، و شلوار در نوسان باسن من. من هیجان زده تر از همیشه برای دیدن اریکا، که متفاوت از معمول بود، و قلم مو من به پایان رسید. و من و اریکا...