یک روز، یک موج گرمای رکوردشکن رخ داد. ناگهان، تهویه مطبوع خراب می شود و یوکی در حال از دست دادن است زیرا همه چیز پر است حتی اگر او در مورد درخواست تعمیر از یک طرف به طرف دیگر پرس و جو کند. خوشبختانه، به یاد اوردم که عموی شوهرم قبلا برقکار بود، بنابراین توانستم با عجله بیایم. روز بعد، عمویم، جینبی، بلافاصله به دیدنم امد. جینبی، که برای مدت طولانی یک زن بوده است، برای یوکی، که برای اولین بار ملاقات می کند، شهوانی است.