من با مادر زنم زندگی می کنم که چندین ماه است در حومه شهر زندگی می کند. یک روز، در حالی که زود به خانه برمیگشتم، شاهد بودم که مادر زنم لخت تمیز میکرد. من از ظاهر برهنه مادر زن چاق و چله ام شگفت زده شدم، اما وقتی به خانه امدم، مادر شوهرم لباس معمولی پوشیده بود. یک شب، وقتی به این فکر میکردم که ایا قبلا اشتباه کردهام، همسر و مادر زنم در اتاق مادر زنم شام خوردند. سپس، به ارامی، مادر شوهرم شروع به در اوردن لباس هایش کرد و لخت شد. ظاهرا، او فقط به من اهمیت می دهد و لباس می پوشد و همیشه لخت زندگی می کند.