-یه خواهر دختر که توی یه اپارتمان زندگی میکنه . هر بار که او را ملاقات می کنم، لباس و درد می گیرم، بنابراین سعی کردم یک فضول را بگیرم تا ان را استمناء کنم. - وقتی دنبالش رفتم و سوار اسانسور شدم، فضول دستگیر شد و موفق شد با یک خطبه به خانه معجزه اسا اش برسد! هنگامی که من به سینه هایم میخکوب شدم، ناگهان مجبور شدم سینه هایم را بیرون بگذارم و در حال فشار دادن عکس گرفتم. من در مورد وضعیت هیجان زده شدم و بلافاصله بوکاکی! - من دوست داشتم که پژمرده نمی شود حتی اگر من انزال، و من مایع منی چند بار فشرده!