اخیرا میکی ناامید شده است زیرا نمی تواند با شوهرش مقابله کند. من خودم را تخلیه کردم، اما احساس پوچی کردم. من فکر کردم یک راه خوب برای تخلیه وجود دارد و تصمیم گرفتم یوگا را شروع کنم. میکی نمیتواند ژست خوبی بگیرد و از پسرش میخواهد که به او کمک کند. پسر از بدن عرق کرده مادرش هیجان زده است. یک شب، میکی راضی نبود، حتی اگر برای اولین بار در مدت زمان طولانی با شوهرش سرگردان بود. روز بعد، یوگا انجام میدادم تا ناامیدیام را از بین ببرم. زانوی پسرم در حالی که به یوگا کمک می کند متورم می شود. میکی که ان را غیر ارادی دیده است ...