اریهانا به دلیل شرایط خانوادگی با دو مادر و فرزند زندگی می کند. یک روز پسرش کازویا دوستش سوزوکی را به خانه اورد. اریهانا، که با او که تنها زندگی می کند همدردی می کند، از مهربانی از او مراقبت می کند. سوزوکی، که به شدت تشنه عشق مادرانه بود، شهوت شدید نوجوانی را در مهربانی خود احساس کرد و به زور با یک چوب گوشت شدید به او نزدیک شد. بدن، که لذت خود را برای مدت طولانی فراموش کرده است، به راحتی توسط پیستون بی پایان یک مرد جوان به یک زن تبدیل می شود. و اریکا نمیتونه در برابر احساساتی که به جوش میاد مقاومت کنه و قبل از اینکه بفهمه خودش میره زیرش