- مادرش ساکی در استمناء با صدای فریبنده غوطه ور است. کازویا از دیدن منظرهای که تصادفا به ان برخورده بود نفسزنان گفت: شگفت زده، گیج، هیجان زده. از میان تمام احساساتی که به وجود اورد، احساسی که قلب کازویا را تکان داد، حالت تنهایی ساکی بود. "مامان، من تنهام... " من تنها کسی هستم که می توانم مادرم را راضی کنم. Kazuya تصمیم به عبور از خط ممنوعه در ظاهر ساکی که اشفته است.