من به خانه برادرم رفتم تا در مورد ازدواجم گزارش دهم. برادر زنم یوریکو، که با لبخند با برادرم که عصبی بود به من خوشامد گفت. همسر جدید معرفی می شود و گفتگو ادامه دارد. من در گذشته به یوریکو اعتراف کردم و شوکه شدم. من با همسر فعلی ام قرار می گذارم تا فراموش کنم