ایچیرو، دانشجوی فقیر، از تحصیل و کار پاره وقت خسته شده بود. مری تعجب می کند که ایا او یک زن متاهل است که در کنار او زندگی می کند که به روش های مختلف به او اهمیت می دهد. او مهربان است و برای ایچیرو شام می پزد، لباس هایش را می شست، و با لطف و مهربانی انها خراب می شود و سمی می شود.