تصمیم گرفتم در خانه پدر و مادرم زندگی کنم، اما مادر زنم چاق و زیبا بود و من هیجان زده بودم. یک روز، وقتی وسط روز به خانه امدم، شاهد بودم که مادر زنم لخت کارهای خانه را انجام می داد. فکر کردم اشتباه است، اما یک روز دیگر، صبح زود محل کارم را ترک کردم و به خانه برگشتم و مادر زنم را برهنه دیدم. وقتی اشاره کردم که لخت است، ناگهان بدنش را با خجالت پنهان کرد. - ظاهر براق بود، و من نمی توانستم بدن چاق و چله مادر شوهرم را تحمل کنم، و مادر شوهرم را در اغوش گرفتم و حمله کردم ...